سلام، من یک زن متأهل هستم که 1 سال و نیم از شروع زندگی مشترکم میگذره و تابحال اشتباهات زیادی رو در حق زندگی و همسرم مرتکب شدم که به تازگی دارم متوجه اشتباهاتم میشم و قصد جبران دارم، اما همسرم دیگه علاقه ای به ادامه زندگی مشترک نداره و میگه طلاق بگیر، و البته با خانمی متأهل که در همسایگی ما بوده هم ارتباط داشته که نمیدونم هم در چه حدی بوده، اما ظاهرا قطع شده ارتباطشون و رابطه ما از قطع ارتباط اینها خوب شده بود تا اینکه مجددا فهمیدم با زنی در ارتباط هست که نمیشناسم، خودش میگه در حد یک مشاور هست و چیزی نیست، اما پیامهایی که اتفاقی دیدم چیز دیگه ای میگفت، اولش انکار کرد، اما حالا سر هر چیزی میگه که بهم شک داری برو، اگر میخوای بمونی نباید کاری به کارم داشته باشی، من هر کار بخوام میکنم، تو در حق من بدی کردی، کوتاهی کردی، بی آّروم کردی و این حرفا، وقتیی میگم درست میشه، میگه من دیگه آدم اسبق نیستم، توانایی ادامه زندگی مشترک رو ندارم و بین ما هم حس و علاقه ای نمونده، و مدام ترغیبم میکنه به اینکه برگردم خونه بابامچند روزی بود که میدیدم دعایی رو میسوزونه، که وقتی جا گذاشته بود دعا رو، دیدم که بخشهای زیادیش سوزونده شده، اما از بخشیش که هنوز نبریده بود معلوم بود که دعای نفاق هست، که چیزیش برام واضح نبود، اما جاییش نوشته بود نفاق، زیرش اسم شوهرم زائیده نرگس ...و زیرش اسم من زائیده کلثوم ...زیرش انشاءاللهو بعد نوشته بود دائما ابدا افتدنمیدونم خودش میدونه این دعا چی هست یا اینکه اون زن یا کسی دیگه فریبش داده و این و بهش دادن، اما یادمه که چند ماه پیش ساعت 4 صبح با صدای حرف زدنش از خواب بیدار شدم داشت با تلفن با کسی حرف میزد که بهش میگفت که رفته پیش یک دعانویس که بهش گفته اون دینش خالص نیست و نمیتونید با هم بمونید، که اون موقع فکر کردم منظورش به من هست، که خودش انکار کرد، اما با دیدن این برگه باز به اون دعا نویس و این ماجراها شک کردم، نمیدونم باید چیکار کنم، اطلاعات چندانی در مورد این چیزها ندارم و نمیدونم مکنه جادو و دعایی در تشدید بی مهری بین ما نقش داشته بوده و آیا راهیی برای حلش هستاینکه مدام همسرم میگه برو به غرورم برمیخورهمیدونم اشتباهاتی کردم، اما برخورد اون و این دعا و حضور زنی که بجای من بوسه و دوستت دارم میگه و میشنوه شدیدا آزارم میدهما مشکلات بسیاری داشتیم و داریم، از مالی تا خانوادگی و اعتقادی و رفتاریو مهمترین مشکل ما که فکر میکنم به همش دامن میزد مشکل و خلاء جنسی بین ما بوده، نه اینکه رابطه ای نبوده باشه، بوده، اما کم و بی میل، چون همسرم از اول مشکل داشته و با بی توجهیش به درمان خودش، در من هم بیمیلی بوجود آورد و در جواب سرد شدن من، بجای جواب دادن به درخواست کمکم، خودش رو ازم دور کرد و رابطه رو قطع کرد و یا با فاصله بیشتر و بدتر از قبل ادامه داد، رابطه های بی مقدمه و بی آماده سازی و بی احساس و نوع روابطی که از نظر بهداشتی و دینی تائید نشدن، ارتباط مقعدی و دهانی و امثال اینها که بجای پذیرفتن اینکه اشکال داره، میگفت تفاهم جنسی نداریم....از طرفی ما در همسایگی دیوار به دیوار خانواده ایشون زندگی میکنیم که تمام کارهامون و خریدها و درآمد و رفت و آمد و همه چیز رو بررسی و پیگیری میکنن و مدام با سرزنش و پشت سر گویی بین ما تفرقه و دلخوری ایجاد میکنن و یا ما رو خسته عصبی میکنن و نمیذارن انرژی برای مشکلات خودمون داشته باشیم، که این واکنش ها الان در همسرم بیشتر از همیشه است و مدام میگه شخصیتش خورد شده است و اعتباری نداره و این حرفا و از طرفی هم میگه من هیچکس و نداشتم که بهم محبت کنه و بجاش همتون مدام سرکوب و تحقیرم کردیو تو هم که خوب بودی شدی مثل مادرم و مثل اون رفتار کردی و ....و تحقیر همیشگیش که میگه میل جنسی به من نداره، اما هروقت که بهش فشار میاد میاد سراغم...هروقت که من خوبم، اونم باهام خوبه، اما با اشتباهاتش از سیگار تا اون زن قبلی و الان این زن، و هروقت که من خسته میشم، باهام تندی و قهر میکنه که برو و علاقه ندارم و اینهانمیدونم چیکار کنم، نمیدونم راهی برای برگشتن عشق ما و درست شدن و استحکام زندگیمون مونده، یا اینکه باید جدا شماز اسم طلاق هم دلم میلرزه، من برای جدایی ازدواج نکردم، روی برگشتن هم ندارم... و صادقانه اش اینه که هنوز همسرم و دوست دارم....لطفا راهنماییم کنید

 

با سلام و ادب

ای کاش از همان ابتدای شروع مشکل با مشاور در ارتباط بودید تا درست عمل کنید. اما همین که به اشتباهات خودتون پی بردید خیلی خوبه و ان شالله که وضعیت بهتر شود.
در ابتدا عرض کنم که رابطه همسرتون با زن دیگر رو خیلی جدی نگیرید .یعنی فقط جهت سرگرمی و پر کردن بعضی خلاهاست که با این کارش نمیتونه موفق بشود.


اما بقیه مشکلات شما باید زیر نظر یک مشاور بررسی شود تا مشکل ریشه یابی و به مرور حل شود. اجمالا عرض کنم باید صبور باشید و سعی کنید با همت و اراده مشکل رو حل کنید و نه اینکه فرار کنید.
مدتی طولانی اصلا عصبی نشید و با همسرتون درگیر لفظی یا مشاجره نداشته باشید.
هر شب نیم ساعتی تا یک ساعتی رو کنارش باشید و بهشون محبت کنید ولو کم محلی کردند.
هر موقعه بحثی رو که درگیری داره رو شروع کرد شما فقط سکوت کنید.
مدیریت منزل رو به ایشون بسپرید و اطاعت پذیری از او داشته باشید.
راهی برای نفوذ بر او پیدا کنید. یعنی ببینید از چه کار و عملی خیلی زود خوشحال و شاداب میشه و از اون طریق بهش نزدی بشید.
مشکل رابطه جنسی رو هم حتما از طریق خورد و خوراک و ... حل کنید.

 


غالبا برای زنانی که احساس می کنند همسرشون رابطه ای با دیگران دارد یا مطمئن هست چند راه برای حل مشکل پیشنهاد می شود:

1ـ علت یابی
با کمک یک دوست امین و عاقل ـ اگر نبود خودتان ـ مروری بر زندگی خود نمایید و نقاط ضعف آنرا بیابید و بدون تعصب و لجبازی و حس انتقام ،علت اصلی را پیدا کنید، با حفظ آرامش خود ـ حداقل در ظاهر ـ در رفع آن اقدام کنید.

2ـ برطرف نمودن علت
پس از آن که علت را پیدا کردید ، اگر یکی از علت های یک تا سه بند اول بود ، سعی کنید دستورات جذب همسرتان که در بند بعدی بیان می شود ،انجام دهید تا همسرتان را به خانه بر گردانید . اگرعلت هیچ یک ازسه بند اول نبود، بلکه همسر شما اسیر هوی و هوس خودش بود ،به دنبال ارضای هوس خودش بود ،شما سعی کنید با تغافل ـ نا دیده و نشنیده گرفتن ـ ضمن انجام وظایف همسری خود ،به طور غیر مستقیم و ملایم همراه با احساسات وعاطفه زنانه، برای او شرایط توبه وبازگشت به سوی خدا ،را فراهم نمایید . شما با این روش ضمن این که امکان فراهم نمودن توبه همسرتان و زنده نمودن انسانی را فراهم می کنید ، با این روش حداقل، آرامش نسبی فضای خانه را حفظ نموده و مانع صدمات روحی شدید خودتان و فرزندتان می شوید.

3ـ جذب همسرتان !
با فراهم نمودن فضای محترمانه و عاشقانه ، محیط آرام بخشی برای همسرتان ایجاد نمایید تا او را از بیرون خانه، به درون خانه ، بیاورید و احتیاجات روحی و جسمی او را ارضاء نمایید . در حدیث نبوی صفات بهترین زن را بدین گونه توصیف می نماید : در نزد پیامبر (ص) بودیم ایشان فرمودند :بهترین زنان شما کسی است که بچه زا ،خیلی با محبت ، عفیفه ،عزیز و غیر نفوذ بودن در خانواده ولی مقابل همسرش نرم و متواضع،پیش شوهرش زیبا وخوش لباس، ولی درمقابل غیر شوهرش پوشیده ودر حجاب،حرف شوهرش را گوش می دهد و مطیع فرمانش است ،وقتی باشوهرش خلوت می کند خودش را در اختیار او قرار دهد ولی مانند مردان نبایدباشد(باناز وعشوه زنانه) (وسائل‏الشیعة ج : 20 ص : 29).

از حدیث نبوی می توان به عنوان یک همسر خوب و جذاب برای جذب شوهر نکات ذیل استخراج نمود :
1ـ با محبت بودن 2ـ عفیف بودن 3ـ در مقابل شوهر نرم ومتواضع بودن 4ـ شیک و زیبا پوش بودن 5ـ مطیع شوهربودن 6ـ روابط جنسی خوب با همسرداشتن.

 

 

هر زنی که می‌خواهد برای همسرش عزیز بماند، باید به برخی نکات اهمیت بدهد مثل این‌که:

1. به ظاهر خود اهمیت بدهد و همیشه لباس مناسب بپوشد. تشخیص ظاهر مناسب برای هر مکان کار سختی نیست و شما می‌توانید با توجه به حساسیت‌ها و نظرات همسرتان در این مورد، آنها را پیدا کنید.

2. خوب آشپزی کنید. شاید بعضی از زن‌ها آشپزی را دوست نداشته باشند و آن را وظیفه خود ندانند، اما تقریبا بیشتر مردها از همسر خود انتظار دارند یک غذای خوب برای آنها تهیه کند.

3. خانه را مرتب و آرام نگه دارید. این به معنی کار کردن همیشگی شما در خانه نیست، بلکه صحبت از جو خانه است که ظاهر مرتب نیز به آرامش آن کمک می‌کند. خانه مرتب و آرام خانه‌ای است که یک مدیر خوب آن را اداره می‌کند. مثلا حواستان باشد که مایحتاج خانه تکمیل باشد، جو خانه را از تشنج به دور نگه دارید و فضای خانه را آرامش‌بخش بچینید.

4. به حرف همسر خود گوش دهید. کمتر با او سرسختانه مخالفت کنید. دقت کنید که منظور ما، فراموش کردن دیدگاه‌ها و نظرات خودتان نیست بلکه ابراز آنها به نحوی است که همسر شما فکر نکند شما 5. حرف او را زیر پا گذاشته‌اید، مخالفت‌های یکباره، اکثر مردها را عصبانی می‌کند، در حالی که وقتی به حرف آنها گوش می‌دهید لذت می‌برند. در این مورد زیاده روی هم نکنید.

6. اگر در کارهای خانه از شوهرتان کمک می‌خواهید، کارهایی را که دوست دارد به او بدهید و تقسیم کار کنید. دستور ندهید و ایراد نگیرید. او را به کمک کردن تشویق کنید نه این که با رفتارتان او را از کمک کردن در خانه زده کنید.

7. بر اعصاب خود مسلط باشید. از کوره در نروید . موقع عصبانیت ممکن است متوجه رفتار و گفتار خود نباشید و حرفی بزنید که همسرتان را ناراحت کند و برنجد. شاید عصبانیت تان بعد از مدتی فروکش کند و شما آن را فراموش کنید، ولی همسرتان هیچ وقت حرف‌هایی را که شما در عصبانیت به او گفته‌اید از یاد نمی‌برد. افرادی که زود عصبانی می‌شوند، برای اطرافیانشان خسته‌کننده‌اند چون در پی هر گفتار و رفتاری باید منتظر عصبانیت شما باشند و این واقعا زجر آور است که کسی دائما از دست همه عصبانی باشد و با هر چیز کوچکی از کوره در رود.

8. نقاط مثبت را هم ببینید و بدبین نباشید. وقتی همیشه به ایرادهایی که همسرتان دارد فکر کنید، روز به روز بیشتر از او دور می‌شوید، اما اگر همیشه به نقاط مثبت او بیندیشید آن‌وقت هر روز بیشتر از دیروز برایتان عزیز می‌شود.

9. نشاط خود را حفظ کنید و همیشه خسته و افسرده نباشید. بعضی افراد همین که به همسر خود می‌رسند فکر می‌کنند باید ناله کنند و خسته باشند. شور و نشاط باعث می‌شود که همسرتان در کنار شما احساس شادی کند، اگر روزی در کنارش نباشید، جایتان خالی می‌باشد. اما اگر دائم ابراز افسردگی کنید، هر کسی در کنار شما احساس دلمردگی می‌کند.

10. هیچ‌گاه برای کارها و گذشت‌هایی که در زندگی کرده‌اید، سر همدیگر منت نگذارید. هر کاری کرده‌اید برای زندگی خودتان بوده و خودتان خواسته‌اید، پس بامنت آن را بی‌ارزش نکنید.

11. به همدیگر احترام بگذارید. خیلی اوقات از بین رفتن عزت همسران در دید همدیگر به خاطر از بین رفتن حریم‌ها بین آنهاست. سعی کنید همیشه ادب و احترام را در قبال هم رعایت کنید تا قبح توهین و بی‌احترامی بین شما از بین نرود و همیشه همدیگر را محترم بشمارید. این مورد شامل خانواده همسرتان هم می‌شود.

12. با هم به سفر بروید . از هیجان زندگی غافل نشوید و روزهای شادی را با هم بگذرانید.

 


سلام، میبخشید باز هم وقتتون رو میگیرم
من قبلا مدت زیادی پیش مشاور میرفتم اوایل ازدواج، اما خوب اونطور که باید جواب نگرفتم...
الان هم هم همسسرم میگه مشکلات ما رو پیش غریبه نبر! و اجازه نمیده برم، و هم اینکه از پس هزینش برنمیام...
ضمنا الان با مطالعاتی که داشتم و دارم و مشاوره هایی که از بزرگوارانی مثل مشاوره میگیرم تا حد زیادی دستم اومده که برای اصلاح خودم و زندگیم چه کارها باید بکنم، خصوصا اینکه قبلا همیشه همسرم رو مقصر مشکلات میدونستم و با جبهه گیری تلاش میکیردم، اما الان که نگاهم عوض شده، بی توقع تر از قدیم تلاش میکنم و اشتباهات خودم و قبول دارم...
مشکل بزرگی که الان دارم و باعث میشه که جوابی از کارهام نگیره به نظرم دلخوری بین ما دو نفر نیست
البته با توجه به بررسیهام و شواهد و .. این و میگم
خصوصا که قدیم هراتفاقی می افتاد شوهرم و من دعوایی هم داشتیم، باز پایبند زندگی بودیم، حتی اگر برو و برم راه مینداختیم، هر دو میدونستیم واقعی نیست
اما الان همسرم از وقتی با این دعانویس که نمیشناسم در ارتباطه، مدام این جمله ها رو تکرار میکنه:
تا دیر نشده برو و آیندت و اینجا خراب نکن
ما نمیتونیم با هم زندگی کنیم
هیچ چیزی اینجا درست شدنی نیست
فقط عمرت و تباه میکنی کنار من
بری خونه بابات خوشبخت تری و میتونی دوباره ازدواج کنی و ...
خوب هم که بشیو باشی باز کنار من نمیتونی خوشبخت باشی...
الان نمیفهمی من چی دارم میگم
اما یه روزی میفهمی چرا میگم و ازم ممنون میشی که گفتم برو
بمونی پشیمون میشی و بعد دیگه راه برگشت نداری
همه چیز و نمیتونم بهت بگم، فقط میگم بهتره بری
من دیگه همینم، علاقه ای هم به زندگی متاهلی ندارم، نمیخوامم دوباره ازدواج کنم، میخوام مجرد بمونم، تو هم که بری با خانواده ای که دارم وضعیتم بدتر از قبل میشه، اما با این شرایط بازم میگم برو، بخاطر خودت برو
وقتی که من کمی گرفته باشم، بی نهایت سرد میشه و باز همینا رو میگه، که ببین میمونی داری اذیت میشی
و وقتی همه چیز بینمون خوبه و میگه و میخنده، باز تا فرصتی پیش میاد، میگه همیشه که من نیستم، تو به فکر آیندت باش
میگم فلانجا بریم، میگه به تنهایی عادت کن از الان، میگم سر کار برم، میگه آره به مستقل بودن عادت کن از الان، میگ فلانجا امضات لازمه به عنوان قیم، میگه همیشه من قیمت نیستم... و باز میگه تو نمیفهمی، موندنت درست نیست
الان که میبینه خوبم و بهانه ای نداره بهم بتوپه و بگه برو، میگه ادای آدمای خوب و درنیار!!! فایده ای نداره...
میگم ادا در نمیارم، اشتباهاتم و فهمیدم و نمیخوام تکرار کنم، برای خوشایند تو هم نباشه، برای آرامش خودم میخوام دیگه بد نباشم، میگه فایده نداره
میگم من خیلی اشتباه کردم، بد کردم بهت، به زندگیم، الان اشتباهاتم و فهمیدم و پاش هستم و و میخوام جبران کنم، دلیلی نمیبینم که برم برای طلاق اقدام کنم
تو داری همش میگی طلاق طلاق، خوب راست میگی خودت برو اقدام کن، برو به خانواده ها اعلام کن
میگه نه من سرم به اندازه کافی شکسته هست، تو باید بری اقدام کنی
ضمنا من حوصله خاله بازی هم ندارم، همه چی و بی سر و صدا تموم کن و قشون کشی نشه... مهریه هم ندارم بدم بندازم زندون!
و امثال این حرفها....
بعد چند شب پیش که خیلی این حرف و زد، دیگه دلم شکست گفتم باشه من فردا میرم خونه مادرم و بهشون میگم که تو این و میخوای، اما انتظار نداشته باش وقتی بفهم دختر مجردی که فرستادن خونه شوهر به هزار امید، الان قراره مطلقه برگرده خونشون، بگم قدمش رو چشم، دستت درد نکنه، خلاصه ناراحت میشن و نمیدونم چیکار میکنن، اما میدونم که بی تفاوت نخواهند بود، مثل خانواده خودت که اینهمه برای هم خونه شدن ما زحمت کشیدن و از شنیدن این موضوع جا میخورن....، اما میرم میگم
که گفت نمیخواد بگی، بمون سر جات!!!
گفتم بمونم که هر روز بگی برو برو
گفت نه دیگه نمیگم
اما چشمم آب نمیخوره...
این و توی مطلب اولم هم گفتم،
از وقتی رفته پیش این دعا نویس عوض شده
از حرفای خودش شنیدم که به یکی میگفت دعا نویسه گفته شما نمیتونید با هم زندگی کنید چون این ایمانش خالص نیست و هرکاری کنید آخرش نمیتونید با هم بمونید و مشکل پیش میاد
الانم که چند وقت بود دعایی بهش داده بود که گفتم بهتون، نوشته بود نفاق و زیرش اسم هردومون که این روزانه بخشیش و سوزوند تا تموم شد
به منم گفت نه بپرس این چیه، نه نگاهش کن
فقط بدون که چیز بدی نست و به نفعه زندگیمونه!
و گفت بابتش پول نمیدم! یه آدم خیر که نیاز به دعا داره این ها رو بهم میده تا منم براش دعا کنم!!!
منم از وقتی این دعا رو دیدم، مدام دعاهای بطلان سحر و آیه الکرسی و امثال اینها که فرمودید رو میخونم و همراهم هست
اما وقتی میبینم که روز به روز رو تصمیمش مصمم تره و میبینم که خیلی دیر فهمیدم
میترسم که دیگه دیر شده باشه و نتونم کاری کنم
یعنی راستش برام قابل هضم نیست که همه این چیزا که میگه و اینطور که شده بخاطر دعانویسه و کارهاش باشه و یه روزی هم بخاطر دعاهای من، برگرده به حالت اولش و دوباره مرد زندگیم بشه
مخصوصا که کلا از وقتی از زندگی متاهلی فاصله گرفته همه روزش با اسم اما بازی و تماس تلفنی و دیدار با اون زن که میگه مشاورشه! و اون دعا نویس و دوستان جورواجورش و خانوادش میگذره، خیلی از نظر اعتقادی و شخصیتی عوض شده ....
از اینکه تلاشم بی فایده باشه میترسم... دوست دارم کسی باشه که بهم قوت قلب بده که این چیزها قابل حل و قابل برگشته...
چون تابحال از اون مشاوری که میرفتم تا دور و بریهام حتی خانواده خود همسرم، همه بهش به چشم یک آدم نیازمند اصلاح ، بد و معضل نگاه میکردن و هیچکس یادش نبود که ما تا همین یکسال پیش چطور بودیم و شوهرم چه مرد دوست داشتنی و مسئولیت پذیر و با محبت و خانواده دوست و اهل مسجد و واجبات و ... بودش، انقدری هم همه بدیهاش و تو گوشم خوندن که منم فقط بدیهاش و میدیدم
اما الان که خوبیاش یادم اومده اما بدیهاش و میبینم که داره بیشتر میشه و موندم کدومش و باور کنم....
ممنون میشم نظرتون و بگید....

 

با سلام و ادب
مسلما زندگی در سالهای اول با زندگی چند سال بعد ازدواج بسیار متفاوت است و زن و شوهر ها خیلی تفاوت پیدا می کنند مخصوصا تنشی هم بینشون باشه و اصلاح نشود. لذا اگر وضعیت بدتر میشه طبیعی هست.
در مورد دعا و مشکلاتی که گفتید بنده فقط همون دستورات در لینک داده شده رو توصیه میکنم و هر دعایی که منزل پیدا کردید حتما آن را در باغچه ای در بیرون از منزل چال کنید و یا به چاهی بندازید.

شما اجازه بدید اون این حرف ها رو بزنه و دلگیر نشید چرا که ممکنه در خیالات خاصی باشه که مهم نیست . شما فعلا تلاش خودتون رو بکنید ضرری نکردید. فقط باید طوری عوض بشید که همسرتون متوجه خوب بودن شما بشود.

بازم سعی کنید هر طور شده راضیشون کنید به مشاوره که خیلی بهتره.
موفق باشید

 


سلام، میبخشید همش وقتتون رو میگیرم
دارم همه تلاشم و میکنم، اماهمش دنبال بهانه ای میگرده تا دعوام کنه بداخلاقی و غر بزنه
یا تا یه چیز میشه میگه من همه حرفام و بهت زدم
دارم سعی میکنم تحمل کنم و جوابی ندم که دعوا بشه
اما یه چیز هست که با همه تلاشای من به این دلخوریش از من و بداخلاقیاش دامن میزنه
که بازم یکی از اشتباهات من وبده
اینکه قضیه اون خانم که پیش اومد و وقتی فهمیدم شوهرم با خانمی ارتباط داشته و پیامهای رد و بدل شده بینشون رو دیدم و وقتی یادم اومد چطور اینهمه وقت بازیم داده و از اون زن بد میگفته جلوم یا هر بار قسم میخورده که چیزی نیست بینشو و حتی باهاش سلام علیکم نداره!، ترسیدم و حس کردم دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم، نمیدونستم بادی چیکار کنم، رفتم و با خواهرش (که مدتها سعی داشت بهم بگه که این خانم هست تو زندگیم اما قبول نمیکردم ) صحبت کردم، ازش خواستم بین خودمون بمونه و کمکم کنه راه حل پیدا کنیم و شوهرم رو به زندگی برگردونیم، قبول کرد
اما وقتیخداحافظی کرد باهام، بعدش یکی یکی تبعات اعتمادم و دیدم
به همه خانوادش گفت، هرچی از دهنش در اومد بار شوهرم کرد، خانوادگی باهاش هر کردنف حتی تو جمع جواب سلامش و ندادن، و خیلی رفتارای دیگه که شوهرم همه رو از چشم من دید
الانم که این ماجرا چند ماه گذشته، هنوز با اینکه آشتی کردن، باز مدام بهش تیکه میندازن، چک میکننش، محل کارش میرن یا تماس میگیرن حقوقش و ساعت کاریش و رفت و آمداش و سوال میکنن، تا یه جا میره میگن چرا میری کی میای دیر اومدی ، زود اومدی و هر گیری که به ذهنتون برسه و نرسه...
مدامم تو گوش من میخونن که اصلا تنهاش نذار و همش خونه باش که مجبور بشه بمونه خونه، نذار بیرون و بره و این حرفا
این کاراشونم باعث میشه که شوهرم هر بار که دعواشون میشه بیاد سر من خالی کنه و بگه تقصیر توئه
منم پشیمونم، اما کاری ازم برنمیناد، نه میتونم جبران کنم، نه میتونم جلوی خانوادش و بگیرم
هرچی هم بهشون میگم که بس کنن و بذارن خطاش و فراموش کنه و برگرده نمیذارن
روزای اول که اینا اینطور نکرده بودن شوهرم خیلی خوب شده بود، اخلاقش و همه چیز، رابطش رو هم با اون زن کنار گذاشته بود، خیلی خوب شده بودیم با هم، مدامم برنامه های دو نفره میریخت
اما از وقتی اینا اینطور کردن، دیگه من و حساب نمیکنه هیچ جا و تازه سراغ یه زن دیگه رفته و همش گریزون از خونست
واقعا موندم با این یه مورد دیگه چکار کنم و چطور جمعش کنم...
خانوادش هم از فرصت سوءاستفاده کردن و علاوه بر شوهرم، مدام من رو هم زیر سوال میبرن و میگن باید عوض شی
انقدی که احساس میکنم خیلی شخصیتم زیر سوال رفته و انگار که سربار خونه خودمم ...
واقعا با این شرایط نمیدونم ادامه بدم درسته یا اینکه تمومش کنم....
انقدری ازم بدش میاد که میترسم همیشه بخواد همینطور بمونه....
یه وقتا به سرم میزنه برم دادخواست طلاق بدم که مشاوره اجباری بفرستنمون، بلکه فرجی بشه، اما میترسم
و الا این مشاوره بیا نیست...

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جسارت میکنم و وارد بحثتون میشم، ببخشید حقیر رو، البته در حد بضاعتم وارد بحث میشم
حواهر عزیزم نمیدونی چقدر برات خوشحالم که قصد داری زندگیت رو حفظ کنی، این کارت پر ارزشِ، الهی خدا پشت و پناهت باشه...
آقا رسول الله (ص) میفرمایند:« جهاد زن، همسرداری و فرزندداری اش است»
اگر به عمق جمله نگاه کنیم میتونیم درک کنیم که وظیفه ی سنگینی به عهده ی زنان، که سفیران صلح الهی هستند، گذاشته شده...
خب عزیزم همونطور که میدونی جهاد در میدان نبرد و جنگ به مراتب راحتتر از جهاد در میدان پرورش و بالندگی روح انسان است...
تو در جهاد همسرداری نه تنها با شیطنت های نفس خودت و خواسته های نفس خودت روبرو هستی بلکه با شیطنت ها و خواسته های نفس همسرت هم روبرو هستی
البته منظورم به انتظارات معمول و معقول که بین زن و شوهر هست، نیست، حرفم سر اون مسائلی هست که مشکل دیده میشه
پس درواقع تو با دو میدان روبرو هستی، و هر میدانی صبوری و توکل میخواهد
خب راه حل پیروزی در این میدان چیه؟ احسنت خود تویی، خود وجودِ زن، به این جمله عمیق نگاه کن:«از دامن زن، مرد به معراج میرود»
با همین یه جمله میتونیم درک کنیم که توانایی هایی رو خداوند ارحم الراحمین در وجود زن قرار داده، که مردی که قیم میشه، که مردی که سرپرست میشه، که مردی که قهرمان میشه، تازه از دامنِ(پرورش) این زن به معراج میره، پس عزیزم توانایی های خودت رو خوب بشناس و با توکل به خداوند سبحان مطمئن قدم بردار و ناامید نباش...
خب روش تو برای پیروزی تو این جهاد چیه؟ میدونم که میدونی نه خشونت، نه بی احترامی، نه دعوا، نه بی محلی و نه ناصبوری و تندخویی و....روش هاش نیست، چون میدونیم که زن گلِ ریحانِ، و وجودش با لطافت و مهربانی و نرم زبانی تفسیر میشه

پس خواهرم فراموش نکن که:
تو دوست نداری طلاق بگیری------> چرا؟ چون میدونی که طلاق مقبوض ترین حلال در نزد خداست، پس برای رضای خدا وارد میدان جهاد میشی
تو زندگیت رو دوست داری-------> درواقع نیت جهاد و ایثار داری، و یه جهادگر هرگز ناامید و خسته نمیشه و همیشه صبوره
تو همسرت رو دوست داری------> این همون نقطه ی کلیدیِ توانایی های زنانه ی توئه، برای رضای خدا و با صبوری به همسرت عشق بورز و با زبان شیرینت حرف های دلت رو هم بهش بگو

اگر در همه حال به خدای ارحم الراحمین توکل کنی و توانایی های خودت رو به عنوان یه زن بشناسی و هشیار نسبت به خودت و زندگیت باشی ان شاءالله که طعم شیرین زندگیت رو خواهی چشید...از الان میگم گوارای وجودت عزیزم

 

 


سلام
ممنونم از وقتی که برام گذاشتید و معذرت میخوام که ناامیدتون میکنم
اما یکمی امید و انگیزم و از دست دادم
خیلی برام سخته تحمل کنم هر روز بهم میگه دوستت ندارم، ازت خوشم نمیاد، حوصلت و ندارم، کارات فایده نداره،زندگیه خودت و بکن و این حرفا
نه میشه باهاش حرف زد، نه میشه ازش چیزی خواست، نه میشه به کارای دیگم برسم
فقط از صبح تلاش میکنم تو اون خونه تا شبو تنها سر میکنم تا بیاد و غذاش و بدم و بی محلیاش و تحمل کنم و نه خرجی ای نه دوا دکتری نه خریدی هیچی
سر رابطه همسری هم که وقتی بهش فشار میاد میاد سراغم یهو شروع میکنه و تا تموم شد پامیشه با اخم ازم دور میشه ، نه دست بهم میزنه، نه هیچی، انقد سرده که اصلا نمیفهمم چرا میاد سراغم! یعنی به غرورم برمیخوره و حس میکنم اینکه الان منم یا دیگری براش فرق نمیکنه، فقط از بودنم داره سوءاستفاده میکنه....
قشنگ هم وقتی خونم میره تو اتاق در و میبنده با تلفن پچ پچ میکنه میخنده و هم من میدونم کی پشت خط هست و هم خودش، اما اصلا براش مهم نیست، چون براش ارزش یه همسر ندارم
باهام مثل کسی حرف میزنه که انگار خهودش و آویزونش کرده
سختی ای که از خانوادش میکشیدم یه طور، خودش هم اضافه شده، فضای خونه برام غیر قابل تحمل شده
این اصلا نمیذاره باهاش دو قدم راه برم یا جایی باهام نمیاد، مهمونی و خرید و هیچی، همه تعطیل
از اون ورم خانوادش هی میان بهم میگن این با تو نمیاد، بهش گیر بده، مجبورش کن، بیرون نرو، با ما بیا، به ما بگو، تو همه ریز ریز کارهام دستور عمل میدن، اینم اصلا براش مهم نیست، میگه همینه....
از وقتی اومدم تو این خونه تو همسایگی دیوار به دیوار اینا هستیم، دیگه اصلا احساس استقلال و بزرگ بودن و شخصیت داشتن و نظر داشتن و محترم بودن نکردم، همش سرکوب شدم، تحقیر شدم، مسخره شدم، و مثل عروسک خیمه شب بازی این ور اونور گذاشتنم، شوهرمم یا تو تیم اونها بود، یا بی طرف، هیچوقت حمایتی ازم نداشت، محبتی بهم نداشت که باعث بشه محترم دیده بشم، از نظر همه آدمای اونجا فقط منم که بدم
در صورتی که همه این چیزا باعث شد من تو اون خونه احساس خفگی کنم و فاصله بگیرم که البته خواست خود شوهرمم بود، و آخرش شد این
الانم میترسم اگر بیش از این بمونم روز به روز همین ارزش و حرمتی هم که دارم از دست بدم...
آدم کینه ای ای نیستم که بگم نمیبخشم و فراموش نمیکنم، اما شناختی که تو این مدت ازشون پیدا کردم باعث میشه حس کنم ادامه زندگی بین این آدما با این فرهنگ و اعتقادات متفاوت و تحمیلگرانه برام خیلی سخت خواهد بود...
شوهرم خوب هم که بشه باهام، بازم مثل اوناست و نه ماهواره و فیلم بد نگاه کردن تو جمع براش بد شناخته میشه و نه محرم و نامحرم و نه فحش بد دادن و اینها، و من تو محیطی که این چیزا هست واقعا حس شرم زدگی و بیحیایی بهم دست میده و عذاب میکشم، ترجیح میدم تنها زندگی کنم تا جایی که مجبور باشم اعتقادات و باورهام و قایم کنم تا بهم نگن امل و خشک و شوهرمم بجای افتخار کردن به حیای زنانه ام، نگه بخاطرت خجالت میکشم....
میدونم دارم مشکلاتم و بزرگ میکنم یا بزرگ هست، اما حسم میگه مشکلاتمون عمیق تر از این حرفاست، بقول مشاوری که میرفتم، اختلافات ما ریشه ای...
من قبل ازدواجم دعای ندبه میرفتم، مسجد میرفتم، راهپیمایی میرفتم، پایگاه میرفتم، دعا و کلاس تفسیر قرآن و .. میرفتم، حجاب کامل میگرفتم
اما الان روز به روز از همه فعالیتهای مذهبیم دور افتادم و یا اجازه ندارم برم،یا پول ندارم برم، یا وقت ندارم برم، و حجابمم که دستور دادن لباسای بهتری بپوشم و بیشتر به خودم برسم، که البته این یه مورد و گوش ندادم
اما همسرم هرچی بیشتر به خانوادش نزدیک یمشه بیشتر شبیه اونها میشه و در برابر خواسته هاشون تسلیم میشه، اصلا هم نمیتونم روابط و کم کنم، چون روزی چند بار میره خونه باباش تنهایی و اونجا میشینه، خودم و محدود کردم و گفتم کم برم و با هم بریم، اما شوهرم هیچوقت باهام نمیاد و انتظار داره خودم برم سر بزنم بهشون، با اینکه میبینه و میدونه مشکلاتی پیش میاد...
خانوادشم که هرچی میگم خودمون میدونیم داریم چیکار میکنیم و به شوهرم اعتماد دارم و به هزار زبان میگم دخالت نکنن، باز میگن نه ما باید شما رو جمع کنیم.... و روز به روز با پشت سر گوییاشون بینمون فاصله میندازن، گاهی شوهرم که بهم حرف میزنه کاملا همون حرفایی که مادرش بهم زده و معلومه که گوشش پر شده است...
هیچوقت نمیبخشمشون، و نگرانم هیچوقت دیگه این رابطه درست نشه....
ببخشید خیلی حرف زدم، خیلی پر بودم... کسی و ندارم باهاش حرف بزنم که سبک شم....

 

با سلام و ادب
بسیار ناراحت کننده است که مردی اینچنین بی مهربانی هایی با همسر خود داشته باشه و باعث آزار او شود.
شما کار سختی در پیش دارید اما بدونید که همت و تلاش و امید داشته باشید می تونید موفق بشید. قبلا هم عرض کردم باید صبور باشید و برای دیدن نتیجه شاید لازم باشه ماها و حتی سال بگذره و فقط باید صبور و امید داشته باشید.
با طلاق که مشکل شما بدتر میشه و بهتر نمیشه پس حداقل همه تلاش رو بکنید تا اگر جواب نگرفتید پشیمان نشید از جدایی.

من چون از جزئیات مشکل شما دو نفر اطلاع ندارم نمی تونم ریز مشورت بدم اما شما:
1. دست از محبت کردن های خودتون بر ندارید و حتما بهش محبت کنید ولو اون کم محلی کرد.
2. سر هیچ موضوعی بحث و جدل نکنید و اگر بحثی کردند شما کوتاه بیاید و سکوت کنید.
3. حتما تونستید سفری چند روزه زیارتی برید.
4. از مشکلات و اختلافات بیرون حرفی نزنید.
و...
نذری برای اصلاح زندگی بکنید و ان شالله که درست میشه.
ما هم دعا گو هستیم.
در پناه خدا

 


ممنونم از وقتی که گذاشتی عزیزم، هرچقدر هم که بنویسی من میخونم و خوشحال میشم....
فقط یه نکته رو بگم، اینکه قضیه لباس پوشیدنم رو که گفتم تو حرفام و شما اشاره کردی رو شوهرم ازم نخواسته! خواسته مادرش از من بوده... که شوهرم میگه تو کار خودت و بکن، نظر من مهمه، اما مادرش دست بردار نیست و هربار با مثال زدن این و اون و بازگو کردن نظرات فوزولهای اطرافش که مسخرم میکنن، آزارم میده
پوشش بیرون من چادر هست، اما به قول امروزی ها بی کلاس نیست، فقط حجابم کامله، برای خونه هم لباس های خوب و باز میپوشم که شوهرم دوست داره، یعنی بیشتر به نظر اون اهمیت میدم تو این مورد...
میمونه در مورد رابطه جنسی که بازم با اجازتون توضیحی رو اضافه کنم:
رابطه دهانی که گفتم اصلا اونچه شما تصور کردین(لب به لب) نبود منظورم، منظورم یکی از روشهای تحریک کننده آقایان هست که خانمها باید براشون انجام بدن.... کلا رابطه ما برعکسه، از شروعش تا پایانش کسی که تحریک میکنه من هستم و خودم فیضی نمیبرم جز درد و زخم و انواع عفونت و .... مخصوصا برای اینکه بهداشتش رو هم رعایت نمیکنه و برای اینکه بتونه کارش رو راحت تر و سریعتر انجام بده گاهی با آب دهانش بدنش رو خیس میکنه که شدیدا باعث چندش و سردی من میشه...
قدیم تر ها میل جنسیش خیلی شدید و زیاد بود، میل جنسی من هم همینطور، همیشه بهش تمایل داشتم، اما کم کم که رفتارهاش باعث سردی من شد، اون هم با دیدن لذت نبردن من رابطه رو کم کرد و الانم هربار که ناچاره میاد سراغم...
من اون وقتها هم که خوب بودیم وقتی بهش میگفتم کاری اذیتم میکنه و اینها، ناراحت میشد، یا قول میداد انجام نده، اما باز انجام میداد و باعث رنجش من میشد
اصلا بذارید از اولش بگم
ما دوران عقد طولانی ای داشتیم که توش رابطه جنسی هم داشتیم، همه چی هم خوب پیش میرفت تا اینکه من 2 بار با وجود استفاده از روش جلوگیری، برام بارداری پیش اومد که بلافاصله رفتم دکتر و....، اما چون از همه مخفی میکردیم و مخفیانه هم رفتم دکتر و جلوی باردارشدنم رو گرفتم، سر استرسی که بهم وارد شد، یه افسردگی و ترس از رابطه بصورت موقتی برام پیش اومد که دقیقا در زمانی که نیاز به حمایت همسرم داشتم تا برگردم به حالت قبل و آروم شم، اون به نحوه های نمختلف ناراحتیش و بروز داد و ازم فاصله گرفت و منم حس کردم فقط برای رابطه من و میخواسته و ازش دورتر شدم، حالتم در اون زمان طوری بود که از هر کاری که من و یاد رابطه مینداخت میترسیدم... این ماجرا مدتی طول کشید و من کم کم خوب شدم، که شد نزدیک عروسیمون، دیگه چون نزدیک بود و مشغول هم بودیم دیگه رابطه نداشتیم تقریبا، تا اینکه مشکلات قبل عروسی و برنامه ریزی ها پیش اومد که شوهرم از همون زمان شروع کرد به تنها گذاشتن من و ازم میخواست همه کارها رو یا خودم تنها انجام بدم یا با خانوادش و خودش برای هیچ کاری با من و با ما نیومد، و با دلخوری عروسی ای برپا شد و اومدیم تو خونه ای که قرار نبود بیایم، قرار بود خونه مستقل تهیه کنن برامون که نکردن
و باز از روز اول که اومدیم توی خونه، به همین رفتارش تا حدی ادامه داد و خیلی کم بهم محبت میکرد و همش درگیر کارش بود، هر روز بیشتر از دیروز
دیگه هیچ جا همراهم نمیومد، به خانوادم سر نمیزد، و همه جا مجبور بودم نرم یا تنها برم
و در عوض تو جمع خانواده خودش انتظار داشت همش برم، تو جمع فامیلشون باهاش بیام و دم نزنم
فشارهای خانوادشم که روز به روز به هردومون بیشتر میشد و هر دو از خونه فراری شدیم
مشکلات بیشتر شد، و خونمون شد خوابگاه
اوایل تقریبا همه چیز قابل حل تر و بهتر بود، بجز رابطه جنسی
که روز به روز کم میشد و خشک تر
حرفی هم که میزدم میرفت تو تحریم و قطع میکرد
کم کم منم که به سردی رسیدم، این سردی ها در هم گره خورد و دیگه تعهدها و وظایف و محبت های زن و شوهری محو تر شدن
من بارها سعی کردم که رابطه رو گرم کنم و براش جذابیت بوجود بیارم، اما تنها نتیجش این بود که اون لذت میبرد و بیشتر فکر میکرد من مشکلی ندارم و اصلا کاری برای لذت من انجام نمیداد و برعکس بیشتر باعث اذیت شدنم میشد و همه این چیزها با هم یه تنفری از رابطه در من ایجاد کرد
مخهصوصا که زندگیمون شرطی شده بود، هر نوع محبت یا لباس زیبای من یا رفتارهای خوب من و امثال این برای شوهرم منجر میشد به رابطه ی جنسی، هیچ محبت دیگه یا تغییری توی رفتاراش نمیاد و فقط با رابطه جواب میداد که اونم رابطه یک طرفه بود
خلاصه این چرخه ادامه داشت تاااااا الان که دیگه میدونی چطوره.... یعنی بین حرفام گفتم...
من در مورد ماهواره و اینها خیلی تند برخورد میکردم، و در مورد سایر رفتارهای خانوادش که مخالف دین و ... بود،( که البته دلیل مهمتر رفتارم این بود که حس میکردم شوهرم فریبم داده، چون از اول آَنایی هربار علامتی ازشون میدیدم و به شوهرم عنوان میکردم، بهم میقبولوند که دارم اشتباه برداشت میکنم

 

 

نگین مو و صورت کریستال

قیمت: 4800تومان
قیمت : 4000 تومان

 

  • نگین مو و صورت کریستال

  • بسیار زیبا و درخشنده با کیفیتی بسیار عالی

  • متمایز و خیره کننده

  • با قابلیت استفاده آسان

  •  مناسب برای تمام خانم های شیک و با سلیقه

  •  با کمترین هزینه و در کوتاهترین زمان

  • مثل حرفه ای ها آرایش کنید

  • زیبا شیک و منحصر بفرد

  • محصولی بسیار زیبا و پر طرفدار

  • درخشان و خیره کننده

  • با کیفیت ، مقاوم و زیبا با 200 نگین درخشان

 

Image Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative textImage Alternative text
 

 

هزارن طرح زیبا را میتوان با این محصول بی نظیر بر روی مو و بدن ایجاد نمود.

با کمترین هزینه و در کوتاهترین زمان مثل حرفه ای ها آرایش کنید.

همه محو مدل مو و دست های زیبای شما خواهند شد.

فرصت را از دست ندهید با این محصول در مهمانی ها تک و زیبا بدرخشید .قابل استفاده برای افراد یا سالن های آرایش عروس.

 

 

 

ویدئو موجود نمیباشد